نوشته شده در
89/11/24:: 1:59 عصر
ناسپاس از عشق پاکت نیستم ... منکه عمری با خیالت زیستم ... دوستت دارم به جان تو قسم ... روی حرفم تا ابد می ایستم
بی تو گلزار جهان هر لحظه زندان من است .... گر تو باشی پیش من زندان گلستان من است
از شکستن دو چیز بترس ؛ دلی که عاشقانه دوستت داره و دلی که صادقانه به یادته
اگر چشمان من دریاست تویی فانوس شبهایش ... اگر حرفی زدم از دل ، تویی مفهوم و معنایش ... گر از یادم رود عالم ، تو از یادم نخواهی رفت ... به شرط آنکه گهگاهی ، تو هم از من کنی یادی
صفای عالم هستی غمم را برده از یادم ... بیادم باش و یادم کن که با یاد تو من شادم
میگویند جای گنج در ویرانه هاست ، چه گنجی ز تو بالاتر و چه جایی ز قلب من ویرانه تر ...
به اولین قاصدکی که از شهر قشنگ زندگی تو بگذرد پیغام میدهم ، که هیچ چیز نمی تواند مهرت را از دلم جدا کند حتی فاصله ها
تنهایی آدمها به عمق یه دریاست ، ولی برای پر کردنش یک لیوان محبت کافی است
به که پیغام دهم ؟ به شباهنگ به شب مانده به راه ؟ یا به انبوه کلاغان سیاه ؟ به پرستو که سفر میکند از سردی فصل ؟ یا به مرغان نکوچیده ی شهر ؟ به که پیغام دهم ؟ که به یادت هستم
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد ... عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد ... گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی ... جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
مست آن یارم که در تنهاییم یادم کند ... از فراق دوری خود سخت بیمارم کند
دم اونایی گرم که تو قحطی محبت ، ته قلبشون مثل ته نگاهشون بوی محبت میده
از خدا میخوام که ریسمان رفاقتمان روزی یه بار پاره بشه ، تا با هر بار گره زندن فاصلمون کمتر بشه
در تکاپوی دلت ، یاد دل من هم باش ... یاد من نه ، یاد خود کن که در آن جا داری
کلمات کلیدی :
|